روزایـ سختیـ رو دارمـ پشتـ سر میذارمـ و فقط میتونمـ دل تنگیـ هامـ رو برایـ خدا تعریفـ کنمـ... دلمـ برایـ خیلیـ چیزا تنگـ شدهـ... دوستامـ، معلمامـ، خوندنـ زبان انگلیسیـ (منـ خیلیـ بهـ زبانـ انگلیسیـ علاقهـ مندمـ ولیـ بهـ خاطر کنکور مجبور شدمـ اونـ رو از برنامهـ هامـ حذفـ کنمـ)، شیطنتامـ، شعر گفتنامـ، نوشتنامـ و... تو اینـ مدتیـ کهـ باید برایـ کنکور بخونمـ نمیتونمـ زیاد بهـ چیزاییـ کهـ دوسـ دارمـ دسترسیـ پیدا کنمـ و اینـ برامـ شدهـ یهـ دلـ تنگیـ بزرگـ...!
امروز داشتمـ تو خیابونـ راهـ میرفتمـ کهـ یهو سرمـ گیجـ رفتـ نزدیکـ بود برمـ زیر ماشینـ!!!!!!!!!!!!رفتمـ دکتر. فشارمـ رو 8 بود!!!(یا خدا، منـ نمیدونمـ چطوریـ زنده امـ!). گفتـ -منظورمـ آقایـ دکتره- استرسـ زیاد نباید داشتهـ باشیـ وگرنهـ اگهـ همینـ طور پیشـ بریـ فاتحتـ خوندسـ!!!
نمیدونمـ چمـ شدهـ؟؟؟؟ با اینـ کهـ خیلیـ استرسـ دارمـ ولیـ خودمو زدمـ بهـ بیـ خیالیـ و اصلا درسامـ رو نمیخونمـ. تا الآنمـ کلیـ عقبـ افتادمـ (حالـ ما بسـ گریهـ دارد!)
اینا رو همـ قاچاقیـ نوشتمـ.

فعلا کهـ عروسکـ خیمهـ شبـ بازیـ کنکورمـ. هیعییییـ.....