مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

نباید هنوز هم بپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است!

چه سخت است آبیِ بیکران اقیانوس باشی و نارنجیِ آتش، بر فرازت آن گونه سر بلند کند که سیاهش توی چشمانِ آبیِ آسمانِ بالای سرت بزند و تو هیچ کاری از دستت برنیاید، هیچ کاری، هیچ!

از بچگی در گوشمان زمزمه کرده اند "حقیقت تلخ است" و شاید وقتی سهراب میگفت "و نپرسید چرا قلب حقیقت آبی است؟!" نمی خواست آبی و هر آنچه که به آبی می زند مثل آب -که آرامِ جان هاست- پیش دل های مردم رنگ ببازند و تلخی حقیقت یادآور آبیِ آن باشد!

اما این روزها چه قدر احساس میکنم آبیِ اقیانوس دارد از شرمندگی دق می کند!

و چه کسی فکرش را می کرد که روزی نارنجیِ آتش به آبیِ آب، دهن کجی کند؟!.......

+ از منظر من سانچی یعنی سان + چی؛ یعنی خورشیدچی؛ یعنی نورچی و به حق که ساکنان سانچی، دارنده ی نور بودند در قلب هاشان، نوری از جنس خدا...

+ «و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند، مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» آل عمران/ 169

+ شهادتشان مبارکشان باد

+ و ایران تسلیت......

+ صبر جمیل رو برای خانواده های محترم این شهدا از خدا مسألت دارم.......

+ خدا آخر و عاقبتمان را بخیر کند!

+ مشکوکم!!!

هنوز هم اینجا بوی غربت می دهد!

"می دانم طولانی است ولی لطفا بخوانید..."

«عجب حوصله ای داشتیم ما بلاگفایی ها! می نشستیم پای کامپیوتر و کلی علاف میشدیم تا به اینترنت دایال آپ وصل شویم! بعد می رفتیم توی وبلاگمان و نیم ساعت تق تق تایپ میکردیم و پست می گذاشتیم؛ بعد هی تند تند کامنت هایمان را چک می کردیم ببینیم فلانی کامنت می گذارد؟ یعنی چه می گوید؟! هر کامنتی هم که گذاشته میشد، در هول و ولای این بودیم که فی الفور برویم در قسمت نظراتِ آخرین پستش چیزی بنویسیم؛ خیلی هم مهم نبود که متن کامنتمان به متن پست بخورد یا نخورد! مهم فقط کامنت در جواب کامنت بود! انگار اگر اینطور نمیشد، مراممان زیر سوال میرفت! عالمی داشتیم برای خودمان...

بلاگر موردنظر در دسترس نمی باشد!

سلام

این پست رو به احترام آقا عرفان میذارم که مدت زیادیه بین ما نیستند!

کسانی که ایشون رو دنبال میکردند - که فکر می کنم جمع حداکثری از ما باشه - میدونند که ایشون یه وبلاگ شخصی داشتند که اون رو بستند و بعد از مدتی دیگه توی وبلاگ قالب هاشونم فعالیتشون رو کم کم به حداقل رسوندند و نهایتا خبری از ایشون نیست!

از شما بلاگرهای محترم تقاضا میکنم از سرویس تماس با بیان توی قسمت نمایه من استفاده کنید و متن زیر رو با عنوان "عرفان" برای بیان ارسال کنید تا بتونیم دست کم از احوال ایشون مطلع بشیم:

با درود

قالب ساز و بلاگر محبوب ما عرفان ( erfanwd.blog.ir )، مدتیست که به طرز غیر مترقبه ای در بیان حضور ندارد.

تمنا داریم اگر راه ارتباطی با ایشان دارید، تماس حاصل کنید و نگرانی ما را به پایان برسانید.

سپاس از بیان

بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan