دلم میخواهد بنویسم اما اماهای زیادی مصرند برای قفل کودک زدن به ذهنم!
شاید دیگر مرا طفلی نوپا می دانند که توانایی تزریق کلمات به صفحه ی کیبورد از دستانش خارج شده و باید کسی خارج از محدوده ی ذهن بیاید و درِ مربوطه را برایش باز کند بلکه این قفل کودک های ناهنجار دست از پندارهای مارکسیسمی خود بردارند!
شاید هم تلقین خوبی باشد! شاید حقیقتا من طفیلی شده ام!
غنچه ی وجودم را حس می کنم که پس از آبیاری اشک های پی در پی، می خندد...
با تمام اماها و اگرها و ای کاش ها
من
زاده ی
لبخند
شدم
...
+ مدتی نبودم و امکانش هست که باز هم مدتی نباشم!
+ کنکور هم خوب بود الحمدلله
+ از همه ی کسانی که به یادم بودند و جویای احوالم شدند صمیمانه تشکر میکنم (:
+ عذرخواهی میکنم بابت این که نتونستم دل نوشته های قشنگتون رو بخونم، ان شاءالله سر فرصت برمیگردم (:
- پنجشنبه ۹ شهریور ۹۶