درس درمان است و من سهرابم و کنکور تیر
نـوشدارو بعدِ مرگـم می دهد دستـانِ عقـل
«مستور»
- پنجشنبه ۳ خرداد ۹۷
کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!
درس درمان است و من سهرابم و کنکور تیر
نـوشدارو بعدِ مرگـم می دهد دستـانِ عقـل
«مستور»
حالیا تنها خدا داند چه خواندی بر دلم
کاین صدایت بر تپش هایش چه دقَّ الباب شد
لعنَتُ الله مرا، نشنیدمت وقتِ نیاز
بشکند دستی که بر این گوش هایم خواب شد
«مستور»
تا جایی که ذهنم می تواند به دوردست های زمانی سفر کند، می رسم به همان جا که 8 ساله بودم و یک دفتر نقاشی کوچک داشتم. واضح و مبرهن است که هر برگ از دفتر، دو صفحه را شامل می شد و من هم همیشه روی یک صفحه از یک برگ نقاشی میکردم! یک روز که کار رنگ پاشی به آخرین برگ از دفتر تمام شد، نشستم و کمی اندیشیدم که بر صفحه های سفیدِ پشتِ هر اثر (!) چه اثر دیگری می توانم بنگارم! و همانا همان لامپِ روشنِ معروف، بالای سر اینجانب شروع به واپاشی تشعشعاتِ حاصله (!) کرد!! با توجه به مضمون هر نقاشی شروع کردم به نوشتن چیزهایی شبیه به شعر! اولین چیزِ شعری را خاطرم هست: