مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

روایت کوزه با تراوش من!

"در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش"

دیشب به جهانِ هستی وارد شدم.

"دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش"

هر کسی یا مشغولِ خودش بود یا گهگاهی هم می‌خواست خبری از اسرار بگیره!

"ناگه یک کوزه برآورد خروش"

ناگهان یکی به خودش اومد و هُشیار شد:

"کو کوزه‌خر و کوزه‌گر و کوزه‌فروش!"

که کجاست اونی که من رو شکل داده و اونی که مالک منه و اونی که من رو می‌بره پیش خودش؟!

بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan