مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

روایت کوزه با تراوش من!

"در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش"

دیشب به جهانِ هستی وارد شدم.

"دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش"

هر کسی یا مشغولِ خودش بود یا گهگاهی هم می‌خواست خبری از اسرار بگیره!

"ناگه یک کوزه برآورد خروش"

ناگهان یکی به خودش اومد و هُشیار شد:

"کو کوزه‌خر و کوزه‌گر و کوزه‌فروش!"

که کجاست اونی که من رو شکل داده و اونی که مالک منه و اونی که من رو می‌بره پیش خودش؟!

همه‌ی ما کوزه‌هایی هستیم که حواسمون پرته به دنیای خودمون و وقتی یکی از ما تازه بینای حقیقت میشه، از خودش می‌پرسه: "از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر..."

از کجا آمده‌ام، کوزه‌گرم کو؟!

آمدنم بهر چه بود، کوزه‌فروشم کو؟!

به کجا می‌روم آخر، کوزه‌خرم کو؟!

و جوابِ تمام این سوال‌ها برمی‌گرده به پیدا کردن یک نفر؛ یعنی هدف همینه! این که بدونی کی به وجودت آورده، کی داره توی این زندگی راهنماییت می‌کنه و به کی می‌رسی آخرش... همه‌ش صفاتِ یه نفره، جوابت یه نفره؛ خُدا... به خود بیا تا خدا رو بشناسی.

خدا رو شناختی، محاله عاشقش نشی.

عاشقش شدی، محاله بخوای اذیتش کنی.

نخوای اذیتش کنی، باید با زمین و زمان بسازی حتی اگه خودتم اذیت شدی، آخ نگی.

خلاصه مَشتی بشی، بشی همونی که کاری نمیکنه تا یه وقتی یکی زبونش نچرخه به گِله از خدا، که یه وقت یکی سرش داد نزنه، که یه وقت یکی بودنش رو مُنکر نشه... عشقه دیگه، معشوقه دیگه - هر چند خودشم عاشقه - ... دیدی خودش میگه به پدر و مادرت اُف نگو؟ دوسشون داره دیگه،‌ نه عااااشقشونه که میگه، دلش نمیاد کسی بهشون چیزی بگه، حتی اُف... حالا مگه تو راضی میشی کسی اُف بگه به خدات؟ مگه راضی میشی کسی بخواد معشوقت رو ناراحت کنه؟ اگه ناراحت بشه، مگه راضی میشی به شادی، به لبخند، تو بگو به یه برق نگاه؟ این تن بمیره، راضی میشی؟ نووووچ، ابداً! دنیای داشته و نداشته‌ت رو میدی تا راضی بشه، تا دیگه غصه نخوره...

بیا درِ گوشِت یه چیزی بگم:

"میدونی چیه رفیق؟! اومدیم این‌جا مرام عاشقی یاد بگیریم... خلاص..."

شنبه ۹ فروردين ۹۹ , ۱۰:۵۰ دچارِ فیش‌نگار

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند...

گِلِ آدم بسرشتند و به پیمانه زدند‌‌‌...
شنبه ۹ فروردين ۹۹ , ۱۴:۲۸ دچارِ فیش‌نگار

به کوزه زدند

نه خب اول گِل رو سرشتند و بعد به پیمانه زدند، بعد شدیم انسانِ کوزه‌نما ((:

معرفت دُر گرانی است، به هرکس ندهند
               پر طاووس گران است، به کرکس ندهند

ذبیح‌الله قاسمی

ان شاء الله خدا به راهی هدایتمون کنه که جزء هرکس‌ها و کرکس‌ها نباشیم و اگر هستیم کمک کنه برگردیم به راه دُر گران و پَر گران...

اون ناشناس بالایی من هستم، انگشت اشاره دستم به اشتباه دکمه

 ارسال نظر به صورت ناشناس رو فشار داده.


و من منظورم گران بودن دُر معرفت است، چون بدست آوردنش 

خیلی سخت است و بابت بدست آوردنش نیازمند هر هزینه‌ای هست.

ان‌شاءالله، خدا توفیق این راه رو به اهلش بدهد.

 

 

ممنونم که خودتون رو معرفی کردید.

ان شاء الله
و حرف بنده هم اینه که خدا همه ما رو اهل کنه ان شاء الله.

زندگی بافتن یک قالیست

  نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی 

نقشه را اوست که تعیین کرده 

تو در این بین فقط می بافی 

نقشه را خوب ببین

  نکند آخر کار  قالی زندگی ات را نخرند !

ممنونم
زیباست

قشنگ بود، با خوندنش ناخودآگاه لبخند زدم... خوشابحال اونا که رسم عاشقی رو بلدترند.

الحمدلله ^^
فکر می‌کنم اگه به باطنِ قلب‌هامون توجه کنیم، تو مسیرش قرار می‌گیریم...

شعرش خیلی گوش‌نوازه واقعا،

ولی تا به هر حال پیش نیومده بود از این زاویه بهش نگاه کنم،

تفسیرت به دلم نشست، ممنونم ازت.

قبل از این برای خودم هم پیش نیومده بود که از این زاویه بهش نگاه کنم (:
خوشحالم از این بابت، به دل نشستنی‌هاتون پایدار..........

چه تعبیر قشنگی بود مستور...واقعا همینه.

ممنونم گلاویژجان *: ❤
چهارشنبه ۲۷ فروردين ۹۹ , ۲۱:۲۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

قشنگ بود. دوستش داشتم:-)

الحمدلله ^^

کوزه خر در دیدگاه من یعنی کوزه ای که کمی بزرگ بوده و ضریب هوشی اش هم کم بوده. کوزه خر در این بیت ایهام از "آقای جهانگیری" است که در فرهنگ عامه از آن به عنوان پسوند یاد می شود.

مثل دلار جهانگیری،

خودوری جهانگیری

سکه جهانگیری و دست آخر هم

کوزه جهانگیری!!!!

جدا از شوخی خوب تحلیلی ارایه فرمودین!

(((((((:
تحلیل شما هم جای تامل دارد!
متشکرم بسیار...

سلام مومن. جزاکم الله خیرا

 

طاعاتتون قبول

 

قشنگ تفسیر کردید...احسنت...

 

باشد که عامل باشم...

 

 

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب

یا علی

علیکم السلام. سپاسگزارم.
طاعات و عبادات شما هم قبول درگاه حق باشه ان شاء الله.
ممنونم از نگاهتون.

زیبا بود⁦⁦:-)⁩

ممنونم، زیبا خوندید (:

جامی است که عقل آفرین میزندش

صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین میزندش

گوارای جانم شد، ممنونم (:

مست شد خواست که پیمان شکند عهد شکست

فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست

 

نمیدونم ربطش چیه اما ناخودآگاه امد به ذهنم

این که ناخودآگاه اومده به ذهنتون تا برای پست من کامنتش کنید به نظر من بی دلیل نیست و او که باید بفهمد می فهمد...
خیلی ممنونم، هم زیبا بود هم عمیق.

ببخشید اشتباه تایپی دارم

مست شد خواست که "" ساغر "" شکند عهد شکست

فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست.. ازصائب

عذر میخام

متوجه شدم... و اتفاقاً تو خود همین اشتباه نکته‌ای بود برای من؛ یعنی وقتی بیت رو خوندم، متوجه این اشتباه و نکته‌ای که چرا این اشتباه پیش اومده شدم...
درسته کامنت رو شما نوشتید ولی همونطور که خودتون گفتید ناخودآگاه طورانه بود و این اشتباه هم بی‌حکمت نبوده... احتیاجی به عذرخواهی نیست (:
دوشنبه ۲۳ تیر ۹۹ , ۱۳:۲۴ شهروز براری صیقلانی

چه عجب،  یه نفر،  یه جا،  یه حرف درست و درمون  اشتراک گذاشت.    خیلی زیبا بود  جوجه رنگی جان.   من بلد نیستم خوشگل بنویسم ولی خوشگل نویسا رو دوست دارم،   دنبال شدید. 

دوستان اینقدر خسیس نباشید من کل پیج رو  ضد عفونی کردم بیاید دیدن شاید دنبال کردید و دنبال شدید 

نگاهتون درست درمون خوند (:
خیلی ممنونم، نظر لطف و محبت شماست... حالا چرا جوجه رنگی؟ ((:
باز هم ممنونم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan