مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

اما من میخواستم "تا همیشه، تا روزش" بروم...

او یک جای دیگر بود؛ نمی دانم کجا! فقط میدانم با من شب ها فاصله داشت! شاید هم خودش فاصله گرفته بود!!!
هرچند دور بود و دیدنش ناممکن اما من میدیدمش!! از پشت پنجره ی دلم... 
انتظارش را با حوصله روی دایره ی تیره ی توی چشمم می کشیدم بلکه انعکاسش روی دایره ی روشن توی چشمش بیفتد...
یک زمانی بود؛ نمی دانم کِی! فقط میدانم از آن دورترها لحظه ای دایره ها با هم تلاقی کردند.
روشنش، شب چشمم را میخواست و تیره ام روز چشمش را... او همیشه روز و من همیشه شب! جز این هم نباید میشد...
داد زد: "می آیم"
داد زدم: "تا کِی؟ تا کجا؟"
نزدیک تر شد: "تا شب، تا شبت"
چقدر باید میگذشت تا او که همیشه در چشم هایش روز دارد، شبی را ببیند تا به شبم برسد؟! نه! نمی شد، نمی توانست مگر این که تا همیشه خواستار شبم میشد... می دانستم اینطور نمی شود، نمی رسد...
مدت ها بعد در حالی که باز هم شب ها فاصله داشتیم فریاد زدم و گفتم:
"توی دیار ما از ساعت 17:43 که آسمان رنگ غریبی به خود می گیرد و خورشید غروب می کند إلی بقیه اش شب محسوب میشود
شب شما کمی با شب ما فرق میکند! آسمان شما دورتر است؛ آن جا خورشید دیرتر سر به بالینش می گذارد
البته از نظر مفهومی هم تعبیر شب برای اشخاص مختلف متفاوت است و حتی ممکن است در یک محدوده ی مکانی یکسان، یک جایی شب کوتاه تر و یک جایی شب بلندتر باشد!
مثلا برای پدربزرگم 8 تا 9 شب، آخر شب است؛ پس شبش کوتاه است
برای پدر و مادرم 11 تا 12 شب، آخر شب است و گه گاهی توی مهمانی ها تا 1 هم! خب شب این اشخاص طول نرمالی دارد
خواهرم هم که میخوابد و بیدار میشود و درس میخواند، میخوابد و بیدار میشود و درس میخواند و به همین منوال تا صبح پیش میرود، فکر نکنم چیزی به نام شب برایش معنای خاصی داشته باشد و از شب چیزی بفهمد!
اما من!
من همیشه برایم شب است چون معنای روز را درک نمیکنم؛ فقط میدانم وقتی هوا روشن است، مردم روز خطابش میکنند وگرنه من همان موقع هم دارم توی شب های گذشته سیر میکنم که چه شد، چرا و چطور هنوز هم به شب چشمم نرسیدی؟!
برای بعضی از آدم ها همیشه شب است!
یا عینی شب است یا ذهنی شب است...
می بینی!
ما خیلی شب داریم...!
حالا میتوانم بپرسم منظورت از تا شب رسیدن دقیقا کدام شب است؟؟؟!!!"
سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵ , ۱۰:۲۷ یا فاطمة الزهراء
میتونم بگم چیز زیادی نفهمیدم جز دسته بندی شبا برای آدما 
منم شبام نرمال بود جدیدا کل روزمم شبه 
و اینکه از سبک نوشتنت خوشم اومد :) 
بعضی از نوشته ها رو فقط خود نویسنده دقیقا میفهمه چی به چیه (:
إن شاءالله روز، به امثال ماها برگرده...
ممنونم عزیزجان [خجالت]
شب...

شمس لنگرودی یه حرف قشنگی زده. میگه:
صبح با کلمات روشن حرف می زند
عصر با کلمات مبهم
شب
حرف نمی زند
حکم می کند...

یهو یاد این حرفش افتادم با خوندن پست :)

:: راستی...این قالبت رو با این همه ستاره ی قشنگ عاشقم...خیلی خوشگل شده...حس خوبی میده به آدم :)
واقعا هم حرف قشنگی زده و البته درست (:

منم دوسش دارم و حس خوبی بهم میده... بی دلیل نبوده که خدا گفته: "و شب را مایه آرامش قرار دادیم" (:
سلام.وقتتون بخیر.
وبلاگی دارم برای معرفی رمان
خوشحال میشم با قدوم مبارکتون منور بشه.

سلام
وقت شما هم بخیر
چشم سر میزنم
سعی در هضم پست دارم....
ولی واقعا درک میکنم که روز و شب برای هر کس تعریف خاص خودش رو داره...
مثل این که این پست رو خیلی پیچیده نوشتم (:
چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶ , ۰۸:۵۰ جناب مستطاب سروش الدین سخن ور عیلامی
شب بخیر :)
شب شما هم بخیر
ببخشید من یه سوال داشتم.این قسمت دنبال کنندگان وبلاگ از اوله اول تو خوده قالب هست یا وقتی کسی دنبالت کنه میاد ظاهر میشه؟
امکان داره برای شما تیک عدم نمایش خورده باشه که برای تغییرش توی قسمت مدیریت باید آدرس زیر رو از ستون سمت راست دنبال کنید:
تنظیمات - تنظیمات ساده - نمایش جعبه دنبال کنندگان 
و بعد "نماش جعبه دنبال کنندگان در مکان پیش فرض" رو علامت بزنید.
خیلی ممنونم که انقدر دقیق توضیح دادین.
موفق باشین.
خواهش میکنم، قابلی نداشت (:
تشکر :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan