مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

من از گذرِ بهار می ترسم

برخلافِ سال های پیشین، کسی در من این بهارِ لعنتی را نمی خواهد؛ چهره ی ارغوانی و غمزه ی غمازه ی فرتوتانِ نوباوه شده ی زمستانِ قبلی بدجوری دلش را می خراشند! می خواهد در پیله ی شبِ غم های خود بماند و تمامِ تار و پودهای روزهای پیشِ رو را به ماهِ نگاهش پیش کش کند تا برایش کلافِ ابریشمیِ اشک ببافد. می خواهد فرار کند از حقیقت -این که یک پنجم از عمر خود را در قمارِ مشتی افکارِ پوچ باخته است- از نوشتن، از خندیدن، از زندگی، از عشق!!

بهار را نمی خواهد، نمی خواهد، نمی خواهد... بهار برایش چیزی جز ارمغانِ باختنِ دوباره نیست! نه، نباید زمان حرکت کند و او را در مسیرِ مبهمِ مجنونِ اوهامِ خورنده اش تنها بگذارد؛ باید جایی بایستد تا او از تمامِ این  و آن هایی  که وجودش را به بند کشیده اند، خلاص شود؛ از گرزِ افکارِ مریضی که بر سرش کوبیده می شوند، از آتشِ بطالتی که سوزشش در عمقِ جانِ روزهایش رسوخ کرده، از نَمی که پشتِ شیشه ی چشمانش، پرده وار نشسته و نمی بارد تا او بتواند بهار را ببیند اصلا!

این بهار را نمی خواهد، بهارِ وجودش را می خواهد... کوچ از این همه درد را می خواهد؛ در روزگاری که خسته است، در بهاری که دلگیر است...

بهار وجود را میشود در وجود همین بهارهم دید
قبول دارم این بهار تنها تلنگریست برای فراموش نکردن آن بهار و این نقاشی اونقدر ارزش نداره که از اصل جا بمونیم ولی بالاخره رنگ و بوی بهار جان رو داره..
بله میشه دید
ولی فقط میشه دید
این که که بهار وجود ما به حقیقت بدل بشه تنها و تنها دست خودمونه و رسیدن بهش مستلزم تغییراتی هست که خب غالبا تغییر سخته!!
و دقیقا مشکل همین جاست که عادت کردیم به تغییر ناپذیری و یا شاید (یقینا) این هم خیالی پوچ و باطله!!!
نمیدونم، علی اَی حال گم شدم در خودم و نمیدونم به کجا دارم می رم، چی کار میکنم و باید از چی و کجا این تغییر رو شروع کنم...
بهار کجا بود بابا!
ما که یخ زدیم :)
شما بهار رو فقط با هوای معتدل می شناسید؟
مثلا اولای پاییز که گاها کولر روشنه، میگید پاییز کجا بود بابا؟!
البته تقصیر بهار و پاییز هم نیست!
مقصر خودمونیم که مسبب سوراخی لایه ی اوزونیم و اونم به تلافی کارای ما یه کم هوای فصلامون رو جابه جا کرده!!
کار خارجیاست :)
ما که تا همین کره ما هم نرفتیم هنوز
فراموش نکنید که ما هم خارجی هستیم به نوعی!!!
چرا نرفتیم؟ رفتیم... ما با دل سفر میکنیم!
نباید بگذارد زمان بگذرد و او در مسیر مبهم مجنون اوهام خورنده اش تنها بماند ...
بهار وجودت سر سبز :)
ممنونم عزیزم 
امیدوارم هرچه زودتر سرسبزیشو ببینم 
سر نمازات برام دعا میکنی همدم ماه من؟ (: 
حتما عزیزم:) تو میتونی 💪🤗(:
ممنون جانِ دل 
منم وقت اذان برات دعا کردم (((: 
کوچ از خود رو خوب اومدین


چیزی که خیلی احتیاج دارم



سربزنید
به گمونم خیلیامون بهش احتیاج داریم 
بله سر فرصت حتما 
بیا تمام بهار را
در بهار خواب
به خواب زمستانی برویم
محبوبم!
نازبالش را هم بیاور
کاش میشد ولی واقعیت اینه که نباید و نمی تونی دست از تلاش برای حیات برداری و عملا قتی برای خواب زستونی نمیمونه عزیزم! 
بهار دلت همیشه سبز
سپاسگزارم 
هوای دل شما هم همیشه بهاری 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan