زن در ایران، پیش از این گویــی که ایرانــی نبود پیشه اش، جز تیره روزی و پریشانی نبود
بهــــر زن، تقلـــــید تـیه فـتنه و چــــاه بلاســت زیرک آن زن، که او رهش این ظلمانی نبود
آب و رنگ از عـــلم می بایســت، شــــرط برتری با زمرد یاره و لعــــــــــــــل بدخشانی نبود
جلوه ی صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست عزت از شایستگـی بود، از هوسرانی نبود
ارزش پوشــنده، کفــش و جامــه را ارزنده کــرد قدر و پستی، با گرانــی و به ارزانــی نبود
سادگــی و پاکــی و پرهیــز، یـک یـک گــوهرند گوهــــــــــــر تابنده، تنها گوهــر کانی نبود
از زر و زیور چه سود، آن جا که نادان است زن! زیور و زر، پرده پــوش عـــیب نادانـــی نبود
عیب ها را جامه ی پرهیز پوشانده است و بس جامه ی عجب و هوی بهتر ز عریانــی نبود
زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و پاک پاک را آسیبی از آلوده دامـــــــــانـــی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، درد وای اگر آگه ز آیــــــــیــــــــن نگهبانی نبود!
اهرمن بر سـفره ی تقوا نمــی شد میــهمان زآنکه می دانست که آنجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، که اندر راه کـــج توشه یی و رهنوردی، جز پشیمانـــــی نبود
چشم و دل را پرده می بایست، اما از عفاف چـــــادر پوســــیده، بنیاد مســــلمانی نبود
«پروین اعتصامی با اندکی تلخیص»
- دوشنبه ۵ خرداد ۹۳