اول صبح امتحان داشتیم اونم نه هر امتحانی!!! ریاضییـــــــــــی... ریاضی سخت نیست اما همه اون رو به یه دید دیگه نگاه می کنن! خیلی سخت نبود اما کلی بی دقتی کردم... همیشه بی دقت بودم!
امروز کلی خندیدیم مخصوصا با صدای زنگ گوشی خانم اکبریان٬ معلم عربیمون... آهنگش شاد و قدیمی بود از اینا که آدم دلش می خواد باهاش برقصه اونم الآن که محرمه! چه شووود!!!!!
نون.حـِ می گفت مامانش خواب دیده من و اون رفتیم مشهد پیش دوس پسرش...!!! اونم کی؟ نون.حـِ!!! کسی که اهل این حرفا نیست... مهم نیست! فقط یه خواب بوده...
فردا امتحان شیمی دارم. الآن کلاس زبان نرفتم که درسم رو بخونم... سرم حسابی شلوغه...
- شنبه ۲ آذر ۹۲