مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

جام جهانی چشم هایت

به دعوت از جناب آووکادو پنج-شش بار این پست رو با داستان های مختلف (به شیوه ی جامِ جهانی ورزشی) نوشتم اما به دلم نمی نشست و منتشر نمی کردم و حالا هرچند دیره ولی خب... (:

«اولین باری که خودمُ دیدم، یه روزت بود! چشماتُ که باز کردی یکیُ توش دیدم که داره با تعجب نگام می کنه! ازت می ترسیدم؛ فکر می کردم اون یه نفرُ تو چشمات زندونی کردی و اومدی که منم ببری پشت مژه های بلندت!! ازت فرار می کردم و سعی می کردم بهت بی محلی کنم اما تو هم هِی دنبالم میومدی و سعی می کردی باهام حرف بزنی. دیگه بهت عادت کرده بودم؛ به این که هر وقت منُ می دیدی بدویی که بهم برسی و همین که صدای نفسای بلندتُ می شنیدم، یه نفسِ راحت می شد مهم ترین سهم من از اون روز؛ به این که وقتی شبا فکر می کردی خورشید شل شده و از آسمون افتاده، به خیالت بزرگترین مصیبت رخ داده و تندی میومدی زیر دستام و خودتُ توی بغلم مچاله می کردی و در حالی که چشماتُ با بیشترین فشارِ ممکن می بستی، یه لبخندِ خَرَکی می زدی و با گفتنِ "فقط همین یه بار! فقط همین یه بار!" می خواستی که از خودم نرونمت اما من که میدونستم مصیبتی در کار نیست ولی نمیدونستم چرا اینُ هیچ وقت بهت نمی گفتم تا که امروز دیگه صدای تند تند نفس کشیدنتُ نشنیدم! نمیخواستم به پشت سرم نگاه کنم و ببینم نیستی؛ فقط به رو به رو نگاه می کردم و دوست داشتم فکر کنم امروز قراره غافلگیرم کنی و از جلو ظاهر شی!! وقتی نمی دیدمت انگار هیچیُ نمی دیدم، دیگه مطمئن بودم تو اون حیوونِ درنده ای نیستی که اون اوایل فکر می کردم، فقط به این فکر می کردم باید امروز تو چشمات بیشتر نگاه کنم که... [یک نفسِ عمیق می کشد] که پیدات کردم. کنار یه برکه نشسته بودی و از چشمات آب بیرون میومد و می ریخت تو برکه؛ اولش فکر کردم اون برکه کارِ چشمای توئه اما یادم اومد که قبل از اومدنت هم اون همونجا بوده. دوییدم سمتت و این بار من بودم که پشت سرت نشسته بودم. خیلی دلم می خواست بدونم تو هم همون حسی رو داری که منم موقع شنیدنِ نفسات دارم یا نه! دهن باز کردم که... با سرعت برگشتی و محکم خودتُ بهم چسبوندی. آبِ چشمات خیسم می کرد و من تو این فکر بودم که این سوراخیِ چشمات نکنه کارِ همونی باشه که تو چشمات زندونی بوده و حالا فرار کرده!! چشمم افتاد به برکه و دیدم همونی که تو چشمات بوده حالا اونجاست! کم کم داشتم مطمئن می شدم که اون چشماتُ سوراخ کرده اما وقتی دیدم تو هم توی برکه ای و اون بغلت کرده، فهمیدم اون خودمم! نمیدونم چرا ولی حالا دوست داشتم زودتر و بیشتر و بهتر دوباره خودمُ توی چشمات ببینم. خواستم از خودم جدات کنم اما نمیذاشتی و هِی صداهایی از خودت در می آوردی شبیهِ صداهایی که وقتی حیوونا ناراحتن از خودشون در میارن... یه کم که آروم شدی سرتُ بلند کردی و همین که خواستم تو چشمات نگاه کنم انگار که چیزیُ که سال ها می خواستی دیده باشی دوییدی طرفش! رفتی سمت درخت ممنوعه و من تو دلم خوشحال بودم از این که قدت نمی رسه تا بتونی میوه هاشُ بچینی اما از طرفی هم نمی تونستم ببینم ناراحتی و اصلا هم خوشم نمیومد که دوباره از اون صداها از خودت دربیاری! فهمیدم که دلت هوسِ رونده شدن داره ولی تنهایی؟! محال بود که بذارم!! اومدم جلو و وقتی دستمُ بلند کردم که یکی از میوه ها رو بچینم، میتونستم حدس بزنم که رنگ لبت به شیرینی لبخند و برق نگاهت به درخشانی ستاره هاست...

[به چشمانِ حوا خیره می شود] حالا باید بدونی که بزرگ ترین مصیبت، شل شدنِ خورشید و افتادنش نیست، بزرگ ترین مصیبت سوراخ شدنِ چشم تو و افتادنِ من از چشماته... زندونی بودن تو جهانِ چشمای تو خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت اما بدونِ توئه...»

روی ماه نشسته بودند؛ سرش را در گودی گردنِ آدم فرو می کند. بوی یک سیب طعمه ی قلب هایشان شده بود و جهانی که اسیرِ جامِ چشم های او!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+  این شما و این هم وبلاگی که به نقل از نویسنده «قراره به مسائل از دوربینی ناب نگاه کنه و با تعاملِ همدیگه لطیف و ظریف نگاه کردن و البته درست زندگی کردن رو یاد بگیریم»| وبلاگ نظارات (:

چقدر قشنگ :)
بیشتر از این نمیدونم چی بگم۰۰۰
خیلی ممنونم
خوشحالم که به نظرت قشنگ بوده
همینم کلیــــــه... (:
فوق العاده زیبا و احساساتی
مچکرم (:
شنبه ۱۷ شهریور ۹۷ , ۰۵:۵۸ ذهن خط خطی و رنگارنگ
قشنگ بود...
ممنونم (:
عالی...پر از استعارات زیبا  :-)
خیلی متشکرم
هم بخاطر تعریفتون
و هم بخاطر دعوتتون (:

چه زیبا ..خوشحالم هر وقت میام بیان دو سه تا پست خوب میخونم..موفق باشین

منم خوشحالم که برای شما این پست، یه پست خوب بوده (:
خیلیی دوست داشتنی و قشنگ بووووود *_* 
مرسی میم عزیزم *:
خیلی عالی بود... خصوص اون تیکه اخرش

... زندونی بودن تو جهانِ چشمای تو خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت اما بدونِ توئه...»
برگرفته شده از 18o81.blog.ir/ کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد؛ حواست باشه خلاصه! |:

باعشه حواسمم هست:)))
لطف داری بق بقو جانم ^_^

و مرسی که حواست بود ^_-
چقدر متفاوت و جالب بود 
زندونى بودن توى جهان چشماى تو خیلى بهتر از زندگى کردن تو بهشت اما بدون توعه
چقدر این جمله رو دوست داشتم 
باعث خوشحالیمه که دوست داشتید (:
مخاطبش خواهر برادر یا یکی از نی نی های فامیل بود؟
حرفای حضرت آدم (ع) به حوا بود (:
:دی 
اونجا بودی کلک ؟ 
بعد بیا ما بابای جنتی رو مسخره میکنیم :))
تو ژنای مامان و بابام بودم، خودتم بودی حتی ((:
عزیزم
چقدر توصیف چشمها قشنگ بودن
چشمات قشنگ خوندن ^_^
چه خوب بود :) خلاقانه :)
منم دوتا چالش دارم که شرکت نکردم و نمیدونم چرا حال و هوای نوشتنم نیست:/
 مچکرم فرشته جان *:
منم اگه چالش ها نبودن، حال و هوای نوشتنم نبود!
چقدر قشنگ نوشتی مستور جانم:)))
خیلی ممنونم بانو جان (((:
سلام این لینک yon.ir/sy3Ym
دائمی است؟
علیکم السلام
تا زمانی که سایت yon.ir پابرجا باشه بله 
روانم تازه شد
خوشحالم از این بابت (:
والا ژنای من انقد یادشون نیست ...
من سه ماهگیمم یادمه :دی
از سری پستای دلربا :))
و از سری خواننده های دلبر ((:
خیلی فوق العاده بود
بسیار زببا نوشتی
:)
خوشحالم با وبلاگت آشنا شدم
عاقبت بخیر باشی
متشکرم از لطفتون (:
خوشحالم که خوشحال شدید ((:
ممنونم، ان شاءالله همه عاقبت به خیر بشیم
خوشمان آمد
خدا رو شکر ((:
سلام علیکم

نزار تو شعر عیناک کهنری احزان میگه :

فأنا لا أمـلکُ فی الدنیـا

إلا عینیـکِ... وأحـزانی



من در دنیا چیزی ندارم

جز چشمانت ... و غم هایم...



یا یه جا دیگه میگه

عیناکِ جمیلة، کَجمال القدس
ألف عدو یتمنّی إحتلالها !

چشمانت زیباست،
به زیبایی قدس
هزار دشمن در آرزوى اشغال آنهاست!!


اینا دیگه دیوار نوشته ست :

الجاذبه عیونک ، نیوتن یروح یزمز !
قانون جاذبه ، چشمان توست ، نیوتن برود پی کارش .


فی الکیمیا انا النعصر الوحید الذی لا یتفاعل الا مع عیناک
ترجمه نداشت ولی معناش تقریبا این میشه که : در شیمی من تنها عنصری هستم که فقط به چشمان تو واکنش نشان می دهد .

بازم هست
مزین کنم پست رو ؟
علیکم السلام
چه قدر دلنشین هستن (:
ممنونم
من که دوست دارم تزئینات این چنینی رو ((:
اصلاحیه : 
*کنهری 

اشتباه تایپی شد کهنری یاد هانری کربن افتادم :))
((:
سلامی مجدد به دوست خوبم
و مثل همیشه نوشته ای زیبا 
تمامی زیبایی ها برای شما ان شالله
علیکم السلام
خیلی خیلی مچکرم
سلام
واقعاً گیج شدم :)
به آخرش که رسیدم متوجه شدم جریان حضرت آدم و حوا ست :)
قلمتون همیشه سبز
علیکم السلام
ببخشید که تو این زمینه کمی نامفهوم نوشتم!
سپاسگزارم (:
🙄🙄🙄🙄
(:
خوبی؟
شکر خوبم
سلام 
عذر میخام اگر ک کامنتم درمورد متن تون نیست
درمتن مربوط ب 18o81 مطلبی عرض کردید ک برام مبهم بود و مایلم درموردش بیشتر بدونم 
مذاهبی ک عدد هشت جایگاه خاصی داره رو نام ببرید 
علیکم السلام
خواهش میکنم، اگه کمکی ازم بربیاد دریغ نمیکنم.
ارجاعتون میدم به این مطلب
(لطفا روی کلمه ی مطلب کلیک کنید)
امیدوارم که در نهایت، جواب سوالتون رو گرفته باشید (:
سلام 
سپاسگزارم از محبت تون خانوم 
مطلب ایشون روخوندم ک خیلی هاش بی ربط و عاری از حقیت بود بهر حال کتاب رو سفارش دادم ک بخونم و ببینم ایشون دلایل و رفرنسها شون رو از کجا آورده اند ک اگر فقط همون دوکتابی ست ک در پایان اون مطلب معرفی کردند باشه واویلاااااا :(
(شاید) این عدد در فرهنگها و سنت های اقوام جایگاه ویژه ای داشته باشد ولی در ادیان ب ضرس قاطع چنین نیست 
چهل سال پیش در مورد نمادها و اسطورۀ اعداد در مذاهب دوسال و نیم وقت صرف کردم ک از اسلام شروع شد و اجبارن ب ادیان دیگر ابراهیمی و .... ختم شد ک متاسفانه مجوز برای چاپ نگرفت 


  

علیکم السلام
خواهش میکنم
ان شاءالله که تلاش هاتون مثمر ثمر واقع بشن و خوشحال می شم اگه به نتیجه ای رسیدید بنده رو مطلع کنید (:

جمعه ۲۱ دی ۹۷ , ۱۱:۴۳ ( به سمت خدا )
وظیفه ما در زندگی علاوه بر تلاش و کوشش ، دعا و درخواست از پروردگار است.
خداوند اجابت برخی خواسته ها را در گرو دعا کردن گذاشته است.
اما چون ما نمیدانیم که این درخواستمان از کدام سنخ است باید در اجابت آن تسلیم خداوند باشیم و به حکمت او ایمان داشته باشیم.
در تعقیبات نماز ظهر داریم :
« و لا حاجة هی لَک رضاء ولی صلاح الا قضیتُ »
خدایا هر حاجتی می خواهم ، اگر رضای تو و صلاح من است اجابت کن .
لذا خداوند دعاهایی که به حکمت او بخورد و به صلاح ما باشد اجابت خواهد کرد و برای بقیه خواسته های ما که برایش دعا کرده ایم پاداش بیشتری در دنیا و یا آخرت عطا خواهد کرد.
ما را به دوستانتان معرفی کنید.
تلگرام :


فوق العاده بود دمت گرم مستووور!😍
فقط کاش مینوشتی اولش مربوط به حوا و ادم هست: )
قربانت عزیزم، لطف داری ❤😘
دیگه شما ببخشید (:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan