مـ18o81ـن

کسی مستور در من است که سعی در کشف اسرارش دارم!

۴۵۰ درجه ی فارنهایت

توجه توجه "این پست بدون هر گونه تعصبات عقیدتی و صرفا برای این چالش نوشته شده است"

به عقیده ی من در زندگی، هر حادثه ای هر آدمی می تواند مجموعه ای از کتاب های ناخوانده و نامکتوب باشد که نای خواندنشان حوصله می طلبد؛ کتاب های مکتوب هم همین طور و این اولین تأثیری بود که من از کتاب هایم گرفتم: "برای فهمیدن باید دقت و حوصله را به حراج بگذاری وگرنه چیزی عایدت نمی شود!"

پیش از آن که بتوانم خواندن و نوشتن را در مدرسه بیاموزم، قرآن می خواندم؛ کتابی که با هر بار خواندنش فکر می کنم تحریف شده است! در حالی که واژه ها همان واژه ها هستند اما محال است تکراری باشند! کتاب اسرارآمیزی که در بالاترین قفسه ی کتابخانه ام، پیچیده در یک پارچه ی سفیدِ حاشیه دوزی شده قرار دارد و اولین تأثیرش بر من... اولین را به خاطر نمی آورم (: فقط می دانم "هر چه دارم همه از دولت قرآن دارم"

هنوز مدرسه نمی رفتم اما کتاب دیگری را هم می خواندم: "اتل متل توتوله، گاو حسن چه خوبه" خیلی دوستش داشتم، مخصوصا این دو بیتش را:

آی حسنک کجایی/ چرا پیشم نیایی

دلم برات تنگ شده/ دلت چرا سنگ شده

و تبعا هر جا می رفتم آن را با خود می بردم. از قضا یک روز خانه ی دخترعمه ام جا می گذارمش. روزها را بی خبر از آن سپری کرده بودم و دلم برایش تنگ شده بود. دست آخر وقتی پیدایش می کنم که پسرِ دخترعمه ام آن را خط خطی کرده، جلدش را جدا و برگ برگ کتاب را پاره کرده است... یادم نمی آید برایش گریه کرده باشم و اگر هم اشکی ریخته ام مطمئنا کسی آن را ندیده است! عادت نداشتم در حضور دیگران، بارانِ چشم هایم را به رخ بکشم اما از ته دل ناراحت شدم. تمام برگه ها را با منگنه به هم وصل کردم و البته که بعضی از آن ها هم گم شده بودند! و تأثیر من از این کتاب: "هیچ وقت هیچ وقت چیزهایی/ کسانی را که دوست دارم از یاد نبرم، ممکن است از یاد بردنشان مسبب آن شود که خط خطی شوند، بشکنند، تکه تکه شوند و یا بخش هایی از وجودشان زیر تَلِّ این فراموشی گم شود!" و حتی بعد از خواندن این کتاب بود که من متمایل شدم به سراییدنِ چیزهایی شبیه به شعر! (:

وقتی که مدرسه رفتم کتابی می خواندم به نامِ "خورشید خانم". از خورشید خانم شروع می شد و به بستنی ختم! این اولین کتابی بود که مرا درباره ی چگونگی هستی به فکر واداشت و از آن زمان به بعد کنجکاویِ ذاتی ام رشد پیدا کرد و دوست داشتم کاشفِ هر چیزی باشم؛ به طور مثال پوست شکلات، گلبرگ، خاک و... را می خوردم تا ببینم چه مزه ای دارند و تأثیرشان بر بدنم چیست (((: و گاها درباره ی مسائلی که نمی دانستم از بزرگترها می پرسیدم چرا؟ چرا؟ چرا؟ (:

تأثیرم از کتاب سیندرلا هم آن جا بود که با کلمه ی "بالاخره" مواجه شدم و آن را balakhare می خواندم (: وقتی تلفظ صحیحش را مادرم به من یاد دادند فهمیدم "در زندگی چیزهایی/ افرادی هستند که تا سوادِ خواندنِ بطن و قلبشان را بلد نباشی، درکشان نمی کنی؛ به عبارتی ظاهربین نباش!"

از دوران راهنمایی تا دبیرستان شروع کردم به خواندنِ رمان های فانتزی، تخیلی، رمانتیک، زندگینامه ها و... هر کتابی که می خواندم، وجه اشتراکم را با قهرمان داستان پیدا می کردم. ادای آن ها را درآوردن، حس خوبی به من می داد اما این حس فقط تا چند روزِ اول کاری بود! از یک جایی به بعد حالم به هم می خورد از شبیهِ دیگری بودن، از خودم نبودن! از مجموع تمام این ها دریافتم که "هر انسان، منحصر به فرد است و هر کس قهرمان داستان زندگی خود؛ پس تا جایی که می توانی خودت باش و از آن لذت ببر"

کتاب های زیادی از هر موضوعی خوانده ام و هر کدام شده کم، شده کوچک، تأثیرگذار بوده اند اما فکر می کنم مؤثرترین کتاب زندگی من، همان کتاب نانوشته است؛ کتاب وجودی من که انتخاب می کند از چه چیزی، چه تأثیری را پذیرا باشد...!

+ با تشکر از آقای نئوتد و نیلی عزیزم (:

+ دعوت می کنم از خانم ها: هلما، لیلا، فرشته، بانوچه، شباهنگ، خانم میم، چوگویک، حریر، بق بقو، هوپ، رنگارنگ و آقایان: آووکادو، سراسر گنگ، سید طاها، اینترنال آدر، آقا احسان (طاق فیروزه)، آقا احسان (نوشته های خودمونی)، آقا محمد، آقا علی، آقا رامین، فابر و خود چالش ساز! (:

+ با این که نوشتم آقایان و فاکتور گرفتم از همه اما با این حال بازم سختمه که وقتی اسم شخصیشون رو می نویسم نگم آقای فلانی!!

من که شما رو به جا نمیارم ‌‌:)) 
اگه مصاحبه رو قبول شم میام دانشگاه تهران اونوقت میتونی هر روز منو به جا بیاری ((: 
تحلیلت از سیندرلا کمرمو خم کرد. :)))
حس می کنم اکثرا توقع داشتین من از کتابای معروف و جهانی که خوندم نام ببرم اما واقعا تأثیرات عمیق زندگیم رو از کتابای بچگیم گرفتم، زمانی که خمیر وجودیم خیلی خمیر بود (: 
فکر می کنم آدما تو بچگی تأثیر اصلی و ذاتی رو می گیرن ((: 
و خب واقعا من اون موقع از ربط دادن چیزای کوچیک به چیزای بزرگ خوشم میومد (: 
من کلا شما رو به جا نمیارم :)) مگه اینکه با یه آیس پک به جا بیارمتون :)) 
ان شاءالله درخدمتیم خانمِ به جانیاورنده ((: 
چقدر خوبه که قرآن رو به عنوان اولین و تاثیر گذار ترین کتاب زندگیت قبول داری، خوش به حالت:)
حقیقتا تا حالا فکر نمیکردم کسی از اتل متل و سیندرلا تاثیر بگیره ولی ریز دقیق شده بودی و خیلی جالب بود:)
ممنون از دعوتت عزیزم:*
چیزی که راجع به قرآن گفتم واقعا عین حقیقته و همونطور که گفتم دور از هر گونه تعصبات عقیدتی، قطعا تو زندگی شما هم بی تأثیر نبوده (: 
خب ارجاعت میدم به پاسخ کامنت نیلی ((: 
خواهش میکنم فرشته جانم ^_^ *: 
چالش خوبیه ولی... من تو وب چارلی هم گفتم. از کتاب‌هایی که خوندم تقریبا از همشون جمله‌ای و مفهومی رو تو ذهنم نگه داشتم. هیچ‌کدوم تاثیر به‌خصوصی رو من  و زندگیم نداشته... همین‌ها رو بنویسم یعنی؟ :)) مرسی از عوتت. ؛)

:: راستی چقدر احتمال داره که امسال تهران باشی؟ بگو برنامه‌ی اولین دیدار رو از الان بریزم. :))
اوهوم چرا که نه! یه سری از اون جمله ها رو میتونی بنویسی و بقیه هم میخونن و حظ می کنن ((: خواهشمندم کیجا جانم ^_^  :دی 

اگه خدا بخواد فکر می کنم احتمالش زیاده ((: جوابا که اومد و اگه خدا خواست بهت میگم (: 
نه بابا چرا باید همچین انتظاری داشته باشم؟! کاملا هم حرفتو قبول دارم. به قول رفیق عربمان یادگیری در کودکی مانند نقش بر سنگ است :) آرع خلاصه :))
رفیق عربتان کیست اونوقت که اینقدر فهیمه؟! (((: 
ما ر به دردسر انداختید :/ 
چرا؟ /: 
دعوتمان کردین :/
بالاخره خودتان همه ر دعوت می کنید، یکی هم باید شما ر دعوت می کرد دگه؛ فکر این جاش ر نکرده بودید، نه؟! (((: 

+ به چالش خودتان میگید دردسر؟! یاللعجب، شگفتا اصلا ∣: 
یک عدد همکلاسیِ قدیمی :) جدا از اینکه مخ ریاضی بود و گاهاً کمک حالم می‌شد، ازش فحش عربی یاد می‌گرفتم. :| فکر کنم خودت بودی که ازم خواستی ازش قربون صدقه یاد بگیرم. 
به به چه کمالاتی! چه پری، چه دمی، عجب پایی :دی 
به به چشمم روشن! تو کار فحش عربی هم که هستی -_- 
یادم نیست ولی اگه من بودم که به به چه پند نیکی گفتم! (((: 
حالا بوگو ببینُم چی چیا یاد گرفتی ولکم؟ ^_- 
بالاخره balakhare تمام شد و یک چیزی نوشتی 
من هم دچار این تلفظ بودم و جالب بود
کتاب های اثرگذارت هم جالب بودن

از اونجایی که دعوت در چالش یک یا نهایتا دو نفره و من الان ۷ یا ۸ هستم خداروشکر جز دعوتی ها حساب نمیشم . شما هم در دعوت کردن جرزنی نکنید
باورتون میشه اگه بگم همین یه امروز می تونستم بنویسم و دوباره از فردا ماجراها دارم؟! 
فکر می کنم غالبا این اشتباه رو کردند! 
بازم بودن اما بهتر دیدم که خلاصه بگم. 

این قانون نانوشته رو کی نوشته؟! اگر هم چنین قانونی باشه، توسط خود ما آدمها وضع شده و قابل تغییره. از نظر من چنین قانونی وجود نداره و اگر هم هست تغییرش میدم. 
تو پست قبلی هم با این که نوشتم برای حفظ آداب چالش اسم یک نفر رو می نویسم اما همه رو دعوت کردم منتهی فکر نمی کردم چون بقیه ی اسم ها نوشته نشده کسی جز نیلی شرکت نکنه؛ برای همین تصمیم گرفتم مِن بعد از این هر تعدادی رو که دوست داشتم بنویسم و دعوت کنم. دعوت به چالش مختص یکی دو نفر نیست و محدودیت نداره؛ پس از نظر من شما دعوتید و نمی تونید منکر این باشید ولی این حق رو دارید که نپذیرید. تصمیم با شماست.
زشته :| ولی خب برا اینکه روتو زمین نندازم، باس بگم: [بُتِّل قَنْدَرِه] یکیشه. یه تیم شده بودیم تو مد به دخترای رو مخ فحش عربی می‌دادیم. نمی‌فهمیدن. مث چی عشق می‌کردیم :() 
بیا و این وجهه‌ی منو فراموش کن :]
می خواستم ببینم بین قربون صدقه ها و فحش هایی که یاد گرفتی کدوم رو انتخاب می کنی! 
این یک امتحان مستوری بود و بر آن فائق نیامدی فرزندم ∣: ((: 
شما آداب بلاگی رو رعایت نکردید و از این پس از طرف وبلاگ سراسر گنگ تحریم های شدیدی علیه شما وضع میشه

برای شرکت در چالش هم قبل شما با چالش آشنا شده بودم منتها چون بنویسم باز اسم کتاب زیادی مطرح نمیشه و بیشتر به همین سیاق شماست پس نوشتنم در سبک چالش نیست پس بهتره شرکت نکنم

چالشی خودت مبدعش بودی هرجور شده شرکت میکنم
تحریم ها رو لیست کنید و به سمع و نظر بنده برسونید. قبلش هم از آداب بلاگی بودنی که رعایت نکردم بگید لطفا! 
قبول نیس آقا :| من قربون صدقه‌ی عربی بلد نیستم. قراره مهرماه ازش بپرسم. :| منم می‌خوام یه بار فائق بیایم خا :|
ان شاءالله دفعه ی بعدی فرزندم ((: 
این چالش محدودیت دعوت نداره! همه چیزش اختیاریه! 
با تشکر از صاحب چالش و توضیحاتشون 
به به :)
چقدر مدعو داشتی :))
چقدرشون پذیرا بودن، خدا میدونه ((:
سیر  بسیار جالبی بود
(:
این متفاوت ترین نوشته در این چالش بود، مرسی که شبیه هیچ کس نیستی مستور عزیز
و مرسی که من رو شبیه خودم میبینی نسرین بانو (:
ممنون از دعوت شما:-)

+باید بهش فکر کنم... زیاد فکر کنم...
خواهشمندم (:

+ ان شاءالله تا الان مثمر ثمر بوده؟!
متفاوت از بقیه*-*
(:
بالاخره🤣
دقیقا کدوم بالایی خره؟! ^_-
دومین دعوت ! ^_^ 
ممنون عزیزم .هرچند کتاب زیادی نخوندم و آلزایمر یاری نمیدهد به خاطر بیاورم اما قول داده ام فکرکنم و بنویسم :)
و من چه قدر خوندنتوو دوست دارم مستور جانم ^.^
خیلیی خوب بود
 تاثیرت از کتاب اتل متل خیلی نکته بینانه بود آفرین عزیزم
(((:
امیدوارم تا الآن نوشته باشی و به قولت عمل کرده باشی *_*
ممنونم میم جانِ من *:

اسمم اوله فاز اینکه: دعوت میکنم از این تعداد به مدیریت هلما گرفتم :))
مرسی مستور جانم :*
پست رو بخونم کامنت مرتبط هم مینویسم. :)
عزیززززم ^_^
فاز هر چی دوست داری بگیر جانم *:
خواهشمندم (:
سلام
خیلی ممنون که منو به این چالش دعوت کردید
ببخشید که دیر شد
اگر اجازه بدید چون تازه از سفر اومدم و پست سفرنامه خراسان 2 رو زدم و منتظر کامنت خوانندگان هستم به همین دو پست قدیمی در وبلاگم بسنده کنم:

1

http://hdana.blog.ir/1395/11/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%86-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%86%D8%AF

2
http://hdana.blog.ir/1395/01/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D9%85%D9%81%DB%8C%D8%AF
علیکم السلام
خواهش می کنم
خیلی هم خوب (:
متشکرم
با قران محشور بشید
ممنون از دعای خوبتون، ان شاءالله
جمعه ۲ شهریور ۹۷ , ۰۰:۲۶ فاطمه سادات داوری
میشه وبلاگ من رو در پیوند سایتتون قرار دهید تا قرار دادی پیام بده تا من هم سایت شما رو در پیوند سایتم بگذارم
راستش من اهلِ لینک قرار دادن نیستم (:
آره نوشتم تا چندروز آینده میزارم .
خیلی هم عالی (:
چقدر دلم تنگ شد برای اون کتابا
من هنوز دارمشون (:
سلام
اونجایی که کتابتون پاره شد خیلی اعصاب خرد کن بود.
۴۵۰ درجه فارنهایت برام جالب بود :)
علیکم السلام
حتی وحشتناک تر از خرد شدن اعصاب بود...!
باعث خوشحالیه (:
سلام 
اولین باری هست به وبلاگتون میام و این جمله در اولین پستی که ازتون دیدم وادارم کرد که گزینه لایک رو انتخاب کنم 
"برای فهمیدن باید دقت و حوصله را به حراج بگذاری وگرنه چیزی عایدت نمی شود!"

برگرفته شده از 18o81.blog.ir/ کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد؛ حواست باشه خلاصه! |:
علیکم السلام
خیلی خوش آمدید (:
و ممنونم بسیار ((:
دوشنبه ۱۰ دی ۹۷ , ۱۰:۳۷ علیرضا قاسمی نژاد
خوشحال میشم سیا مشق هامو دنباال کنید.من شمارو دنبال میکنم سرفرصت نوشته هاتونو میخونم
سلام. خدا قوت. میخاستم بپرسم میشه همدیگه رو دنبال کنیم؟ شما دنبال کنید منم در جواب دنبال تون میکنم  لطفا اطلاع بدید که موافقید یا نه مرسی

از کجا بخریم کتاب رو ؟

 

---

تراریوم

کدوم کتاب رو؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بِسمِ رَبِّ جان
سلام، مستور هستم (:
شب گردم،
میان آب قدم می زنم
و سر به بالین ماه دارم!
دیگران، مبهمِ عجیبم می خوانند؛
شما مرا چه می خوانید، الله أعلم...!

+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
yon.ir/sy3Ym
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan