چه خوبه که هنوز دوستانی هستند که وقتی به یادشونم، اونها هم به یادم هستند...
ممنونم از پری نازنین که من رو به این بازی وبلاگی دعوت کرد و ممنونم از آقاگل که این بازی رو بنیان نهاد تا چنین بدانم که در یادها ماندهام ((:
و خب من این نامه رو قبلاً نوشته بودم که در وبلاگ آقای نئوتد منتشر شده بود اما در وبلاگ خودم نه؛ همچنین از اونجایی که دلم برای پسر تاریکی تنگ شده، دلم میخواد دوباره این نامه مرور بشه... پس برای اولین بار این نامه رو اینجا میخونید:
به نام نور
سلام بر پسر تاریکی؛
همین حالا که دست به قلم شده ام، سویِ لامپ های اتاقم به هیچ سویی نمی تابد، ساعت ۳ بامداد است و به نقطه ی آخرِ بیست و چهارمین یادداشتت رسیده ام اما از تاریخ و روزهایی که از آن ها در یادداشت های قبلی ات نوشته بودی سر درنمیآورم که به زبان خودت بگویم الآن در چه روزی از چه ماه و سالی برایت می نویسم. البته راجع به حقیقتِ معنایشان حدس هایی می زنم ولی خب... راستی! چرا یادداشت هایت دیگر روز و تاریخ ندارند؟! این یکی از همان لگدهای کاری و حساب شده است که گذشته را خونین و مالین به دیوار میخ می کند؟!
یادم هست اولین یادداشتت را در انباریِ نمورِ خانه نوشته بودی که فاصله ی قد تو و ارتفاع آن تا سقف چند سانتی متری بیشتر نبود و چقدر دلت می خواست در اتاق گرم و بزرگ خودت بنشینی و از سقفِ نامتناهیِ آمال و آرمان هایت بنویسی و با آن ها قد بکشی. دلم می خواهد زمانی را تصور کنی که حیات در بحبوحه ی غرق شدن در تاریکی بود اما بوی کهنه ی نور هنوز هم تازگی داشت و تو حق انتخاب داشتی؛ برخلافِ ترجیحِ اجباریِ انباری به شکستنِ ترس از پدر و توصیفاتش از آیندهای وحشتناک؛ برخلافِ خوابِ اجباریترِ خورشید! حق داشتی انتخاب کنی پا به جهانِ بیرون از خودت بگذاری و انتظار بی صبرانهی مردم برای ظهور یک منجی را به دلگرمی سبکبالانهای بدل کنی یا بی تفاوتتر از روزهای اخیر در خودت کِز کنی و شاهد این باشی که آنها چطور عادت کردهاند در گذشتهای دور و یا آیندهای نامعلوم زندگی کنند و زمانِ حال، عاریتی و مرده باشد!
زمانی را تصور کن که بارانِ نور میبارید؛ از اول تا آخرِ زمستان! سقفِ آسمان مثل آبکش بزرگی سوراخ سوراخ بود و خورشید در آن نورِ بکر و تازه می ریخت که بی رودربایستی به هر جا که می توانست راه می جُست، آنقدر که تمامِ سر و روی شهر زیرِ دوشِ این نور، صفا داده می شد ولی زمانی رسید که حصار کرکسها دور آسمان پیچیده شد و زمین به جای شنیدنِ رشدِ گل ها و درخت ها، پر شد از صدای هیسسسس! زمانی که به خورشید، شربت غروب خورانده شد و به خوابی عمیق فرو رفت و تو حق داشتی... نه، تو حق داری که انتخاب کنی با گرمای بوسهای از اعماق قلبت، چشم های یخ زدهاش را باز کنی یا کورکورانه چشم بدوزی به بافته شدنِ تارهای عنکبوتِ بیشتر و بیشترِ دورش! خاطرت هست یک بار سعی کردی از اندیشه های خاموشِ حاصل از تاریکی عبور کنی؟! یک بار به عبورِ پیشینت نگاه کن؛ همچون رودخانهای که به خودش قبل از سرازیر شدن به سوی اقیانوس مینگرد. رخنه ی این یادآوری در رویای تو، دری جدید را به رویت می گشاید؛ دری که تو را برای عبورِ پایانی آماده می کند. لالاییِ مادرانه ی مرگِ تاریکی را به خاطر بیاور، رهایی از تعلقات و وابستگی هایت را، چنگ انداختنِ اسید به صورتت را، چشم های امیدوارِ مونلایت به خودت را، فلایتِ سرسخت را و لحظه ای که حس کردی بر تاریکی چیره شدی اما... کسی نمیتواند بر تاریکی مسلط گردد مگر این که از حقیقتِ آن آگاه باشد. تاریکی ماهیتی دارد که موجب وحشت و ترس برای اکثریت می گردد، آنقدر که کسی نباید زیاد از آن آگاه باشد اما تو به آن نفوذ کن! تاریکی رازهایی را در بر دارد که ترس از پی بردن به آن، محدودیت را به همراه می آورد و دانستن آن موجب هوشیاری می شود! اگر دیگران محدود به تسلیم شده اند، تو این دور باطل را بشکن وگرنه هرگز تو، تو نخواهی بود!
گوش کن؛ بادها مرثیه می خوانند، پنجرهها ضرب می گیرند و همنوا با باد آه می کشند و آسمانِ غم زده، بیقرارِ آوازِ آفتاب است. من از لابهلای پردهی چشمهایت طلوعی پرحرارت را می نگرم که از شوقِ مبارزه با تاریکی سوزان است، هرچند خاطره ها سوگوارِ بصیرتِ بی هنگامِ اندیشه ی تاریکیاند اما از دل سوختهی تو، آفتابگردانهایی قد علم می کنند که حواسشان به خورشید جمع شده است و من ایمان دارم از جاده ی خواب رفتهی نگاهت، غبارِ دلتنگیِ نور زدوده می شود...
ستاره های امید هنوز بیدارند...
کسی که سر به بالین ماه دارد!
+ دعوت میکنم از عزیزان "برکه" ، "صنما" ، "نیلی" ، "حریر" ، "زهرا" ، "گلاویژ" ، "لیلا" ، "فرشته" ، "ماهی قرمز" ، "آسوکا" ، "خانم میم" و عالیجنابان "فابر" ، "لافکادیو" ، "فیشنگار" ، "نئوتد" ، "محمد" ، "طاها" ، "آقای سین" ، "احسان" ، "محمد" ، "آشنای غریب" ، "قدح"
+ من بخوام پیش برم، اسم همهتون رو باید بنویسم... همگی دعوتیداااا... والسلام! ^_^
- پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸